دعای روز بیست و دوم ماه رمضان + دانلود صوت دعا
دعای روز بیست و دوم ماه رمضان + دانلود صوت دعا
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَهِ المُضْطَرّین
خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت و مسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان.
خدایا، در این ماه درهای فضلت را به روی من بگشا و برکاتت را بر من نازل فرما و به موجبات خشنودی ات توفیقم ده و در میان بهشت جایم ده، ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای درماندگان.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله
ان للجنه بابا یدعی الریان لا یدخل منه الا الصائمون.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
برای بهشت دری است بنام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد می شوند.
وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۵، ح ۳۱.
حکایات و روایات (امان نامه)
شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی میگوید: کاروانی از سرخس اومدند پابوس امام رضا (ع)، یه مرد نابینایی تو اونها بود، اسمش حیدر قلی بود.
اومدندحرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلیه مشهد اطراق کردند، و به اندازه یه روز راه از مشهد دور شده بودند.
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم خسته ایم، بخندیم و سرگرم بشیم!
حکایات و روایات (امان نامه)
کاغذهای خالی برداشتن گرفتند جلوشون هی تکون میدادند، بعد به هم می گفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟
یکی می گفت: بله حضرت مرحمت کردند،
فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: آره منم یه دونه گرفتم،
حیدر قلی یه مرتبه به خودش اومد و گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟
گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره!
گفتند: امام رضا(ع) برگ سبز می داد دست مردم،
گفت: چیه این برگ سبزها،
حکایات و روایات (امان نامه)
گفتند: امان نامه از آتش جهنم، ما این رو می ذاریم تو کفن مون قیامت دیگه نمی سوزیم، جهنم نمی ریم چون از امام رضا (ع) گرفتیم،
تا این رو گفتند دل که بشکند عرش خدا می شود، این پیرمرد یه دفعه دلش شکست با خودش گفت: امام رضا (ع) از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بذاری، حتما من فقیر بودم، کور
بودم از قلم افتادم، به من اعتنایی نکردی!
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیام باید بگیرم.
گفتند : آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم!
حکایات و روایات (امان نامه)
ولی هرچه کردند آروم نمیگرفت خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نابیناست، تو این بیابون تنها بلند نشه بره!
شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره میاد یه برگه هم دستشه؛ می خنده، گریه می کنه؛
گفتند: چی شده؟
گفت: امام رضا (ع) به منم برگ امان نامه دادن؛
گفتند: چی میگی؟ امام رضا (ع) چیه؟ امان نامه چیه؟
حکایات و روایات (امان نامه)
گفت همین که به شما داده، منم همینطور که می رفتم اشک ریختم گفتم مگه من چی از بقیه کم داشتم؛ من که زائر همیشگی شما بودم؛ دلمو شکستی آقا؛
دیدم یکی میزنه رو شونه م میگه بیا ما زائرمون رو فراموش نمی کنیم اینم امان نامه تو؛
برگه رو ازش گرفتند دیدند نوشته:
هذا أمان من النار؛ زیرشم نوشته: أنا علی بن موسی الرضا (ع)
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.